موضوع: "تكامل عقل"

پرورش و تكامل عقل

پرورش و  تکامل عقل

    

مقدمه :

       خداوند متعال طبق کلام خویش در قرآن کریم انسان و جنیان را نیافرید مگر برای پرستش . این پرستش آدمی در فطرتش نهادینه شد، اما طریق وصول به این امر را آگاهی نداشت.خداوندمتعال با توجه به لطف بیکران خویش به بنده اش ، و از طرفی برای اتمام حجت از جهت دادن اختیار ، اجرای عدالت و نبودن هیچ عذری برای عقابها به واسطه ارسال پیامبران درونی و بیرونی راه را برای این امر هموار نمود .  از اموری که پیامبران درونی  و بیرونی سبب سعادت می شوند در پرتو تعلیم و تعلم است  . 

       برای تکامل عقل باید مراحلی را طی کرد که از جمله آنها تعلیم و تعلم ، پرورش روح حقیقت جویی و نیز تفکر و تعقل رامی­توان نام برد که مورد بررسی قرار می­گیرند .

1- 1  تعلیم و تعلم

     ازجمله اهداف آموزش در اسلام آگاهی با رعایت اصول و عوامل تعلیم و تربیت است ؛ که اولین مسئله تعلیم و دعوت اسلام ، علم و عقل است .

       باید به دو مسئله ی علم و تعلیم ، و پرورش عقل باید توجه نظر داشت . مسئله علم همان آموزش دادن است و متعلم فقط فراگیرنده است . اما در تعلیم و پرورش صحیح ، کافی نیست که معلم برخی معلومات را در مغز متعلم بریزد ، بلکه هدف والاتر معلم ، باید پرورش عقل وی باشد . یعنی نیروی فکری وی را پرورش و استقلال دهد و قوه ی ابتکار را در او زنده کند . این تفکیک را حضرت علی (علیه السلام) نیز انجام داده اند ایشان می فرمایند :

             «العلم علمان ؛ علم مطبوع و علم مسموع ، و لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع[1].

         علم دو قسم است :یکی علم شنیده شده - فرا گرفته شده از خارج – و دیگری علمی که از طبیعت انسان ناشی از قوه ی ابتکار سرچشمه می گیرد که اگر دومی نباشد اولی هم ثمره ای ندارد ».

 باید نظام آموزشی به نحوی باشد که قوه ی تجزیه و تحلیل متعلم را تقویت کند ؛ نه این که فقط معلومات را به اوداده شود و آن ها راکد در ذهن جا بگیرند .

         لازم به ذکر است که : علم و تعلم بنحوی است که قابل فراگیری از دیگران و افراد می باشد و توصیه اسلام و دعوت به تعلیم و تعلم بقدری است که جای هیچ گونه شک و تردیدی را در این مسئله باقی نگذاشته است .بهترین شاهد و مؤید این کلام آیات و روایات است ازجمله ، نخستین آیات وحی بر این موضوع اشاره دارد :

­­­       «الذی علم بالقلم علّم الانسان ما لم یعلم [2] ؛  همان کس که به قلم آموخت . آنچه را که انسان نمی دانست [به تدریخ ] به او آموخت»

و نیز  آیه ای که بصورت استفهام انکاری بیان میکند که آیا آنان که می دانند با آنهایی که نمی دانند برابرند 1 « هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون »  .  سوره زمر ، آیه 9)؟!  

         درباره روایات نیز ، احادیث بسیاری ازائمه ی هدی نقل شده  از جمله  روایت و داستان معروفی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که ایشان وارد مسجد شدند و دیدند که گروهی به عبادت و گروهی به تعلیم و تعلم ؛ نزد گروه دوم رفتند و فرمودند :

       «کلاهما خیر ولکن بالتعیم ارسلت ؛ هر دو کار خوب است ولی من برای یاد دادن فرستاده شده ام [3]

          یا اینکه دانش اندوزی بر هر مسلمانی واجب است . [4] ؛ دیگر اینکه  ، حکمت گمشده ی مؤمن است که باید هر کجا آن را بیابد که او به فراگیری آن شایسته تر است[5] .  که باید دنبال علم رفت حتی اگر در چین باشد[6]  .

         منظور از علمی که طلب آن واجب است نه این که خاص علمی ویژه باشد و بحث لغوی است میان علمای اسلامی که علم اخلاق فریضه می باشد و علم کلام فریضه نیست یا علم تفسیر یا سایر علوم! بلکه منظور این است که هر علمی که خودش هدف اصلی باشد مثل اصول عقاید که از مقدمات یا شرایط ایمان است واجب عینی است و هر علمی که برآوردن هدفی از هدف های جامعه ی اسلامی متوقف برآن است مثل علم پزشکی یا تجاری یا نظامی و … از باب مقدمه ی واجب ، واجب است و البته واجب کفایی است .

1-2  روح حقیقت جویی

          باید این نکته را مد نظر داشت که میان عالم بودن و روح علمی داشتن فرق است ؛ افرادی هستند که روح علمی دارند ولی عالم نیستند و بالعکس .

      البته عالم واقعی کسی است که علمش با روح علمی توام باشد روح علمی ، یعنی این که انسان نسبت به حقایق ،بی طرف و بی غرض نگاه کند و بخواهد آن ها را چنان که هست کشف کند ؛ نه این که آن ها را آن چنان که خواسته شخصی باشد ببیند . اگر انسان ، غرض خود را نسبت به حقیقت حفظ کند ، خداوند متعال تضمین کرده است که او را هدایت کند .

        «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلناو انّ الله لمع المحسنین [7] ؛  «و کسانی که در راه ما کوشیده اند ، به یقین راه های خود را بر آنان می نماییم و در حقیقت ، خدا با نیکوکاران است » -

       در واقع روح علمی  همان روح حقیقت جویی ، بی غرضی و بی تعصبی ، و خالی از غرور و جمود است . اگر انسان به این نکته توجه داشته باشد که هر آنچه از علم دارد باز هم جز اندکی نیست . [8] روح علمی او مانع از هرنوع غروری خواهد شد .

        پس یک مسئله ی تربیتی تقویت روح حقیقت جویی است که تعصب مانعی برای آن محسوب میشود و مبرهن است که دین اسلام از جمله مواردی که توصیه به ترک آن شده است همین مورد می باشد . و در روایات هم که در راستای تفسیر قرآن است به این موضوع یادآوری شده از جمله حضرت علی علیه السلام در پایان خطبه قاصعه[9] که محوریت اصلی آن تعصب و بیان بدی ها و آثار آن می باشد می­فرمایند :

      «اگر بناست نسبت به چیزی عصبیتی داشته باشید نسبت به خوبی­ها و فضیلت ها باشد ؛ نه آن تعصب های احمقانه­ای که مانع کسب علم و سایر فضیلت هاست . »

1-3 عقل و تفکر

      نیروی عقل برای تشخیص هدف و شناخت طریق الی الله اهمیت بسزایی دارد ؛ ولی در این مسیر عقل به تنهایی نمی­تواند رسیدن به مقصد را تضمین کند وناچار باید از وحی نیز مدد بگیرد و از برنامه های همه جانبه دین استفاده کند تا با کنار هم بودن عقل و دین سعادت بشری محقق شود . 

        در دین مبین اسلام نه تنها به علم و تعلم توصیه شده است؛ بلکه مکرر کنار این توصیه به پرورش عقل نیز اشاره دارد .

        از جمله صفات عقل وبارزترین این صفات این است که باید غربالگر و دارای توانایی جداکردن و تمییز بین سخن راست از باطل ، سخن قوی از ضعیف ، و سخن منطقی از غیر منطقی باشد .

 و نه تنها مثل ادعای مسیحیان با تعقل مبارزه نکرده است بلکه تایید خود را از عقل میخواهد. از جمله مواردی که در قرآن خداوند متعال به طور صریح دعوت به تعقل می کند آیه 17 و 18سوره زمر مباشد که می­فرماید:

       « فبشر عبادی الذین یسمعون القول فیتبعون احسنة اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالالباب ؛ پس بندگان مرا نوید ده !همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آن ها پیروی می کنند .آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و و آن ها خردمندانند . »

         هدایت عقلی ، همان هدایت الهی است؛  بطوری که بندگان واقعی تا حرفی را کامل نشنیده و درک نکرده­اند، رد نمی کنند بلکه ابتدا با دقت و کامل کلام را دریافت ، سپس غربال و تجزیه و تحلیل می­کنند و نهایت از بهترین آن ها تبعیت می­کند . چنین افرادی را خداوند متعال در قرآن کریم بعنوان صاحبان عقل ، و خرد مورد مدح قرار می دهد . در حدیثی از امام کاظم (علیه السلام) خطاب به هشام می فرمایند :

         « یا هشام ان الله تعالی بشّرأهل العقل و الفهم فی کتابه فقال : فبشر عبادی الذین یسمعون القول فیتبعون [10] ؛ ای هشام!خداوند متعال اهل عقل و فهم را در قرآن بشارت داده ، و میفرماید :” پس بندگان مرا نوید ده !همان کسانی که سخنان را می­شنوند و از نیکوترین آن ها پیروی می کنند .” »

این کاملا غربال­گری و تمییز بین صواب و ناصواب است [11].

از دیگر خواص عقل ، که باید تربیت افراد بر این اساس باشد مسئله ی آینده نگری است .  شخصی که نزد حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای درخواست نصیحتی خدمت رسیده بودحضرت سه بار می­پرسند که اگر بیان کنم به کار می­بندی ؟و او نیز هر سه بار اقرار،و تعهد به انجام می­دهد و حضرت می­فرمایند :

       «إذا هممت بأمر فتدبّرعاقیته [12] ؛ زمانی که اراده و همت کردی به امری پس در سرانجام آن تدبر کن!» 

تدبر معنایش این است که انسان ، نهایت امر و پایان مسیر کاری را که میخواهد انجام دهد ببیند و با عقل خود بسنجد .اگر خطایی در انجام آن بود قبل آن که جبرانش سخت و یا حتی جبرانش ناممکن باشد پیشگیری نماید و تنها ظاهر کار توجه نشود .  

         در مورد آفات عقل هم می توان مختصر به سنت گرایی و تقلید از گذشتگان یا عادات اجتماعی کرد که آیات بسیاری به مذمت پیروی کورکورانه اشاره شده کرد[13]  . پیروی از اکثریت آفت دیگری برای عقل است که از نظر خداوند در قرآن کثرت ملاک نیست[14]  .  ملاک شدن قضاوت های مردم ، و نیز تعصب ورزیدن از دیگر آفات عقل است[15]   

    در روایات نیز، این به قدری این موضوع مورد توجه ائمه­ی هدی(علیهم السلام) فرار گرفته و احادیث بسیاری نقل شده که باب اول بسیاری از کتب حدیث شیعه مانند اصول کافی و بحارالانوار ، باب «العقل و الجهل» می­باشد .

و اما تفکر ؛

      فکر نیروی پویایی است که که از علم به معلوم می رساند و به آن می پردازد و تفکر کوشش این نیرو است نیرویی که جز برای آدمی نیست . اسلام دین تفکر و تعقل است ؛نه جمود و تعبد محض.

در قرآن کریم بر تفکرتأکید فراوانی شده است.ازجمله موارد فراخوان تفکر، اندیشیدن به جهان هستی و هدفدار بودن این نظام ، ترتیب خاصی که حاکی از ناظم عالم و حکیمی دارد  .

          «إنّ فی خلق السموات و الارض  و اختلاف اللّیل و النّهارلآیات لأولی الألباب * الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربّنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النّار[16]  ؛محققا در خلقت آسمان ها و زمینم ، رفت و آمد شب و روز دلایلی است برای خردمندان !  *  آنهایی که در هر حالت ، ایستاده و نشسته و خفتن خدا را یاد می کنند و دائم فکر در خلقت آسمان ها و زمین کرده گویند :پروردگارا !این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدی ؛ پاک و منزهی؛ ما را به لطف خود از عذاب آتش نگاهدار . »

        درباره تفکر نیز احادیث بسیار است و همین بس که برترین عبادت هاست، به نقلی از امام صادق (علیه السلام) [17] ، برابر با عبادت هفتاد ساله است .

تفکر بدون تعلیم و تعلم هم امکان پذیر نیست و خمیر مایه ی اصلی تفکر تعلیم و تربیت است[18]. امام کاظم (علیه السلام) در حدیثی خطاب به هشام بن حکم ، پس از آن که وی را به تعقل و تفکر دعوت میکند و در لزوم آن سخن میگویند ، می فرمایند : ولی به عقل تنها هم نمی توان اکتفا کرد؛ عقل را باید با علم توأم کرد . چون عقل یک حالت غریزی و طبیعی است که هر کس واجد آن می­باشد[19] .ولی علم ، عقل را تربیت و تقویت می­کند ولذا خداوند متعال در قرآن کریم می­فرماید : 

        «و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون[20] ؛ اول انسان باید عالم باشد و مواد خام را فراهم کند و بعد با عقل خود تجزیه و تحلیل کند . »

           در قرآن کریم خداوند موضوعات بسیاری را برای تفکر و تعقل بیان کرده است و ضمن تشویق به این امر، توصیه به فکر کردن درباره ی آن ها شده است .  از مهمترین این موضوعات تفکر انسان درباره ی خود می باشد که شرط اصلی تسلط بر سرنوشت خود و به تبع آن برجامعه ی خود می باشد چیزی به نام« محاسبه ی نفس» ؛ اینکه انسان در باره ی خودش و اوضاعش و تصمیماتی که باید بگیردو کارهایی که باید انجام دهد و اموری که در دنیا و آخرتش موثر است همیشه مد نظر بگیرد و درباره ی آنها تأمل کند و بهترین ها را انتخاب و انجام دهد .

        پس،  از عوامل تربیت،  و کسب اخلاق صحیح از نظر اسلام تعقل ، تفکر و تعلم است که برای روشن شدن مسیر حرکت ، به حکم چراغ می باشد . با این چراغ راه ها از بیراه ها آشکار و

انسان سریعتر و مطمئن تر به مقصد تکامل وسعادت خواهد رسید .

رشد معنوی

       از جمله دیگر اهداف آموش در اسلام رشد معنوی است که ثمره این عامل همان تربیت و اخلاق حسنه می­باشد . زمینه و بستر رشد معنوی ، ایمان است .

      اولین قدم برای سیر تکاملی سعادت و قرب الهی ایمان است  و این قدم ریشه های بعدی و روح همه ی مراحل استکمال انسان می باشد .

      قدم دوم در سیر تکاملی ، فعالیتی است که دل بعد از ایمان به خدا و بدون دخالت اعضاء و جوارح انجام می­دهد. ؛ یعنی توجه به خدا و اظهار عجز و ذلت در برابر او که همان ذکر و یاد خدا است . این توجه هر قدر قوی­تر و متمرکزتر باشد ، در پیشرفت انسان مؤثرتر خواهد بود  ؛ چه بسا یک لحظه توجه کامل قلبی از سالها عبادت بدنی و جوارحی مؤثر تر باشد .

      «واذکروا الله کثیرا لعلکم نفلحون[21]  ؛ و خدای را بسیار یاد کنید باشد که رستگار شوید »

قدم سوم ، اعمال باطنی دیگری است که انسان با یاد خداوند متعال  انجام می دهد ، مانند تفکر در آیات الهی و نشانه های قدرت و عظمت و حکمت حضرت حق ؛ بی تردید دوام ذکر وفکرموجب تعلق قلب و محبت می شود .    «الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض … 2 ؛  کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوها [خوابیده] یاد می کنند  و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند …  .»

       سپس نوبت به اعمالی که برای بندگی به واسطه اعضاء و جوارح انجام داد، می رسد . به عبارت دیگر تصمیم اجمالی برای ایمان است که در ظاهر و قال اراده تجلی می نماید. این اراده ها موجب تقویت ذکر و ایمان می گردد . چنان چه اگر اراده ای خلاف اقتضای ایمان باشد تدریجی سبب ضعف ایمان می شود . [22]

1ـ1   پرورش اراده

یکی از لوازم برای نیل به سعادتمندی «اراده»  است . گاهی انسان می داند کاری پسندیده است و میل به انجام آن را نیز دارد ؛ اما در مقام تصمیم و اراده ،کوتاهی می کند.  پس،  از مقدمات عبادت و در پی آن رشد معنوی، «اراده و تصمیم»  نقش بسزایی دارد .

       انسان با اختیار و اراده ی خویش زمینه برای انگیزش امیال خود را فراهم آورده و با عاقبت اندیشی و به یادآوردن جهان آخرت ، و دشواری تحمل سختی ها در عالم قیامت ، بر امیال و تخیلات و نیروی تفکر خویش مسلط می گردد و آن ها را در راستای هدایت و سعادت خودجهت دهی می کند [23].

        شرط کافی برای سعادت غالب شدن خواست رفعت جوی خداپرستی و مغلوب کردن هواهای سقوط­آور نفسانی و شیطانی است . نیروی اندیشه ی انسان نقش بسیار مهمی در توجیه اراده  را دارد همین نیرو است که برای آدمی در فراهم کردن مقدمات انتخاب و کیفیت تنظیم و توجیه آنها کمک می کند . بنابراین همواره باید در پرتو راهنمایی عقل راه را شناخت و برای دریافت انوار الهی آماده شد[24]  

 

1ـ2   عبادت

       همان طور که تفکر برای تقویت عقل مؤثر است . تقوا و تزکیه نفس نیز برای تقویت نیروی اراده در عبادت  و ایجاد علاقه معنوی و ایمانی در انسان نیر مؤثر می باشد. ایمان به نوبه ی خود منشاءعبادت استو در مقابل نیز عبادت تقویت کننده ایمان است . و این امر حقیقتی غیر قابل انکار می باشد روح عبادت عبارت است یاد و ذکر خدا و خارج شدن از حالت غافل بودن از خدا.

      در دین اسلام با آنچه که موجب بداشتن روح تذکر و یاد خدا را از میان برمی دارد مبارزه  کرده ،  از این رو اموری همچون افراط در خوردن ، خوابیدن ، سخن گفتن ، در معاشرت با افراد ممنوع،حرام یا مکروه دانسته است .

      اسلام علاوه بر روح عبادت به شکل عبادت نیز اهمیت داده ،و برنامه های متعددی به لباس عبادت معنا کرده است .

-         تمرین ضبط نفس

 

       از مهم ترین شکل ظاهری عبادت مسئله تمرین ضبط نفس هنگام عبادت است . مثلا در نماز ، خوردن ، نگاه به چپ و راست کردن ممنوع و مبطل نماز است . در نماز نه تنها انضباط جسمی شرط است که بلکه از نظر روحی هم نباید اسیر احساسات شد خندیدن ،گریستن برای غیرخدا،خوابیدن ، سخن گفتن همگی از اموری است که موجب بطلان نماز هستند  . مسئله ی تمرین ضبط نفس نه تنها در نماز که در همه عبادات همچون حج ، روزه ، به اشکال دیگر باید انجام شود .

-         نیت خالص

      اسلام هیچ عبادتی را بدون نیت نمی پذیرد و نیت از نظر اسلام دو رکن دارد اول اینکه عمل با توجه انجام شود و از روی عادت  صورت نگیرد . دیگر اینکه اخلاص در عبادت باشد بنحوی که جز برای رضای خدا نباشد.

  دلیل توجه اسلام به نیت،  جلوگیری از عادت نشدن عبادات و استمرارتوجه به هدف می باشد

همین عمل خود سبب محیت به خداوند و معنویت در انسان می شود که این ، روح عبادت است [25] .

-         مراقبه و محاسبه

      از دیگر اموری که در رشد معنوی می­تواند اثرگذار باشد مراقبه و محاسبه است که در تعلیم و تعلم به آن بسیار سفارش شده است . از «مراقبه » به عنوان ام المسائل اخلاق یاد میشود.

«مراقبه» یعنی با خود مانند شریکی معامله کنی که به او اطمینان نداری و همیشه مواظبش هستی . «محاسبه »هم همان وزن کردن و سبک و سنگین کردن امور دنیوی و اخروی خود است .

روایتی از امام موسی بن جعفر( علیه السلام) است که می­فرمایند :

«هرکس هر روز اعمال خود را مورد محاسبه قرار ندهد از ما نیست »[26]

-                   معاشرت با صالحان

       از دیگر امور مرتبط با تقویت ایمان و عبادت معاشرت با صالحان است . انسان هر اندازه هم که بخواهد از دیگران اثر نگیرد ، وقتی که با کسی معاشرت می کند کم و بیش اثر را می پذیرد . به واسطه ی همنشینی و شناخت علقه و محبت ایجاد میشود  و اگر دراین معاشرت ها  محبت اولیاء الهی و صالحان باشد زمینه برای رسیدن به مقصود  هموارتر خواهد بود .پس اگر محبت انسان کاملی همچون حضرت علی علیه السلام و سایر ائمه باشد از عوامل تربیتی و رشد معنوی خواهد شد.

       در اصلاح نفس تفاوت تاثیر محبت اولیاءبا تأثیر تفکر و محاسبه ی نفس، مثل تفاوت جمع آوری براده ی آهن در میان خاک با آهن ربا و با دست  است.

 

درک حقیقت باریتعالی

         از جمله مواردی که سبب نائل شدن به رتبه ی درک باریتعالی می­شود شناخت حضرت حق می باشد. حضرت علی (علیه السلام) به فرزند گرامی شان امام حسن مجتبی توصیه می کنند :

     «پسرم ! بدان که هیچ کس از خدا همچون پیغمبراسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر نیاورده است ؛ بنابراین رهبری او را بپذیر و در طریق نجات و رستگاری ، اورا قائد خویش انتخاب کن .  پسرم !بدان اگر پروردگارت شریکی داشت ، رسولان او نیز به سوی تو می آمدند و آثار ملک و قدرتش را می دیدی و افعال و صفاتش را می شناختی ؛اما او خدایی است یکتا، همان گونه که خویش را توصیف کرده است ، هیچ کس در ملک و مملکتش قادر به ضدیّت با او نیست؛هرگز از بین نخواهد رفت ؛ و همواره بوده است.  او سرسلسه ی هستی است بدون این که آغازی داشته باشد و آخرین آن ها است بدون آن که پایانی برایش تصور شود .  بزرگ مرتبه تر از آن است که ربوبیتش در احاطه ی فکر قرار گیرد . حال که این حقیقت را شناختی در عمل بکوش آنچنان که سزاوار مانند توییدر کوچکی قدر و منزلت و کمی قدرت و فزونی عجز و ناتوانی و نیاز شدید به پروردگار است ؛در راه اطاعتش کوشش نما ؛ از عقوبتش ترسان باش و از خشمش بیمناک ؛چرا که او تورا جز به نیکی امر نکرده و جز از قبیح و زشتی باز نداشته است . » [27]

شناخت خداوند سبب خاضع و خاشع شدن بنده به درگاه پروردگار می­شود ؛ چرا که این شناخت موجب میشود انسان هرلحظه و همیشه حضرت حق را ناظر براعمال و رفتار خویش بداند :

     «لاتدرکه الأبصارو هو یدرک الأبصارو هو اللّطیف الخبیر ؛ او را هیچ چشمی درک ننماید، در حالی که او همه ی دیدگان رامشاهده می کندو او لطیف و به همه چیز آگاه است » [28]

شناخت و معرفت نسبت به خداوند سبب حمد و سپاس از خداوند عزو جل می شود .

چناچه امام سجاد (علیه السلام) در این باره در دعایی می فرمایند :

«خداوندا !الطاف تو زیاد است که زبان از شمارش آن عجز است ؛ و نعمت هایت بسیار است یطوری که فهم من از درک آن عاجز است تا چه رسد به این که بتوانم آن را شمارش نمایم ؛ در حالی که هر شکرگزاریماحتیاج به شکر دیگری دارد و هرگاه حمد تورا گویم ، به شکرانه هر حمدی بر من لازم است که حمد و سپاس دیگری گویم . »[29]  

شناخت خداوند و قدرت مطلقه ی او ، احاطه­ی او بر عالم هستی موجب میشود که انسان از عصیان و سرپیچی­های او دوری کند و به برکت این شناخت و معرفت ،مطیع فرمان های او باشد. شناخت خداوند،هرچه غیراز ذات لا یزال الهی را در نظر کوچک می­کند .

         با این آگاهی است که حقیقت عبودیت و بندگی برای خداوند دنبال خواهد شد . آگاهی از عدل و حکمتش ، به انسان امید به زندگی و تلاش برای کسب فضایل میدهد و می­توان به لطف و فضل حضرت حق و تلاش ،در بضاعت معرفت، به وادی درک بار یتعالی قدم گذاشت[30].

سعادت انسان   

       از امام علی (علیه السلام) سوال میشود که خیر چیست ؟ حضرت در جواب فرمودند :

       «خیر این نیست که دارایی و فرزندانت زیاد شود ، بلکه خیر آن است که دانش و علمت افزون شود» [31]

           لازم به ذکر است که در چند آیه از قرآن کریم از خیر تعبیر به فرزند و مال شده است . با توجه به این سوال شاید به ظاهر تناقضی تصور شود اما پاسخ حضرت کاملا منطقی و موازات با محتوای قرآن است به این نحو که کاهی خیرمطلق است و هیچ شری در آن نیست و گاهی مقید و در همه حالی نمی­توان آن را خیر دانست . خیر محض افزایش علم و دانش است [32].

شارح بحرانی در بیان این حکمت چنین بیان می کند که :

«خیر در عرف عام فراوانی و کثرت مال و لذایذ دنیوی است . در اصطلاح سالکین الی الله ، خوشبختی و سعادت اخروی می باشد ؛ در این میان کمالات نفسانی که وسیله ی رسیدن به آن سعادت  باشد ؛ بعضی تفسیر عام خیر را مدنظر می گیرند .

در کلام حضرت امیر علیه السلام خیر بودن را از کامیابی های دنیوی نفی نموده اند ؛ زیرا این لذت ها فانی است و از انسان جدا میشود و چه بسا موجب رسیدن شرّ اخروی به انسان باشد و

خیر را به معنای دوم تفسر کردند و کمال قوای انسانی را خیر دانسته اند »[33]

       آرامش قلبی و یقین  ؛ مهمترین کارکرد ایمان ایجاد آرامش خاطر و اطمینان قلبی است. مبرهن است که نشاط و شادابی انسان در گرو آرامش قلبی است . با داشتن آگاهی و علم در گرو عمل به داشته های علمی در مسیر اعتقادات آرامش بر قلوب قرار میگیرد و این جز کار خدا نیست .

«هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه و کفی بالله شهیدا[34]  ؛ اوست کسی که پیامبر خود را به [قصد] هدایت ، با آیین درست روانه ساخت ، تا آن را بر تمام ادیان پیروز گرداند و گواه بودن خداوند کفایت می کند . »

    وقتی انسان در سیر تکاملی اش به کمال می رسد ،به مقام قرب الهی نائل می شود و وجودش کامل می گردد. چون خداوند مستجمع همه ی صفات کمال و جمال است ، مظاهر همه ی کمالات برای بنده ی مخلَص خداوند حاصل ،و با داشتن خداوند و لقای الهی همه چیز دارد برای رسیدن به این هدف تعالی است که انگیزه ها ، خواسته ها و امیال ما نامحدود ، و برای رسیدن به خداوند جهت دهی شده اند و تا رسیدن به این مرحله انسان هیچ گاه از تلاش باز نمی ایستد و راضی نمی گردد .

           باتوجه به اینکه میل فطری انسان به کسب آگاهی از حقایق هستی لغو و عبث نیست و باید راهی برای جواب دادن به این نیاز باید وجود داشته باشد ،از طرفی تنها خداوند است که دارای علم بی نهایت و عالم به همه ی حقایق هستی است ؛ در پرتو میل فطری حقیقت جویی که در پی کشف حقایق می باشد آن خواسته ی بی نهایت به سوی حضرت باریتعالی سوق داده می شود .

           مطلوب واقعی انسان عبارت است از وابستگی به موجودی بی نهایت کامل؛ یعنی قرب الهی در آغاز با چهره هاو وجوه هات متفاوتیخودنمایی میکندو از جمله ی آن ، قدرت ، علم ، و محبت است . در این مقام است که که انسان ارتباط کامل خود را با آفریدگار خویش می یابد و خود را متعلق و مرتبط به او ، بلکه عین تعلق و ربط به او ، مشاهده می کند و در برابر او برای خود هیچ گونه استقلال و استغنایی نمی بیند .

       در این مرتبه است که بنده واقعی  بالاترین درجه ی محبت را به والاترین محبوب ها دارد و نهایت قرب و لقا و سعادتمندی و رضایت دست یافته است .وقتی انسان با موجود کاملی که صفات جمال و جلال او نامتناهی است ؛  با مظهر زیبایی ها و خوبی هااتصال یابد و خود را در جوار قرب او ببیند و هیچ گونه فراق و جدایی را بین او و خود نبیند به سر حد محبت و پرستش،کمال و سعادت رسیده است . و چنان جذبه ی عشق الهی او را فرا گرفته است که تنها از کرنش و خضوع در برابر خالق خویش و عبادت او سرشار از سرور و لذت می گردد . دیگر بهشت و پاداش های معنوی در برابر این مقام قابل دیدن نیست  و عبادت خودش پاداش و اجری لذت بخش میشود نه اسبابی برای دست یافتن به پاداشی [35]. 

 

 



      1.  نهج البلاغه ، حکمت 338، در نقل دیگر به جای واژه ی «عقل» آورده شده است .
      2.  سوره علق ، آیه 4-5.
      3.  منیة المرید ، ص106 .
      4. طلب العلم فریضةعلی کل مسلم – اصول کافی ج 1ص 5 .
      5. الحکمة ضالةالمؤمن فحیث وجدها فهو احقّ بها ؛ بحار الانوار ، ج 2، ص99 .
      6.  اطلبوالعلم ولو بالصین– بحار الانوار ، ج 1 ، 180.
      7. سوره عنکبوت ، آیه 69 .
      8. سوره اسراء آیه 85 .
     9. نهج البلاغه ، خطبه قاصعه .
      10.  محمد ، یعقوب کلینی ، اصول کافی ، ج 1، ص 13 .
      11.  مرتضی ، مطهری ،تعلیم و تربیت در اسلام، ص 37 -42و 281-279 .
      12.  محمد ، یعقوب کلینی ، اصول کافی ، ج 8 ، ص 150 .
     13.  سوره زخرف، آیه 42  .  
      14.  سوره انعام، آیه 116
      15.  مرتضی ، مطهری ،تعلیم و تربیت در اسلام، همان ، ص 51-46و287-284 .
      16.  سوره آل عمران ، آیه 190-191 .
     17.  میزان الحکمة ، محمد محمدی ری شهری، ج 7 ، دار الحدیث ، ص254 .     
      18. تعلیم و تربیت در اسلام ، استاد مطهری ، ص 26-17.  
      19.  مرتضی مطهری ، تعلیم و تربیت در اسلام ص45-283تا 281)
      20.  سوره­عنکبوت آیه 43   .
     21.  سوره جمعه ، آیه 10 .

     22. سوره آل عمران ، آیه 191 .
      23.  محمد تقی ، مصباح یزدی ، به سوی خودسازی ، قم ،موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله علیه)،1380،ص323.
    24.  همان ، ص338 .
    25.  همان ، ص349 .
      26.  مرتضی مطهری ، تعلیم و تربیت در اسلام ص193 .
     7 2.  اصول کافی  ج 2 ، ص 453 .
     28. نهج البلاغه ، خطبه 182.
     29.  سوره انعام ، آیه103 .
      30.  صحیفه سجادیه ، مناجات الشاکرین .
     1 3.  عبدالمجید ، زهادت ، تعلیم و تربیت در نهج البلاغه ، قم ، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، 1378، ص172 .  
     32.  نهج البلاغه ، حکمت 94.
      2.  عبدالمجید ، زهادت ، تعلیم و تربیت در نهج البلاغه ، همان ،  ص24
      33.  همان ، ص25، به نقل از ابن میثم بحرانی ، شرح نهج البلاغه ج5، ص288
     34.  سوره فتح ، آیه 28 .
      35. محمد تقی ، مصباح یزدی ، به سوی خودسازی ،همان ،ص104-100 .